من برگشتم؟؟؟؟

هیچکس نمیتونه تصور کنه چقدر خوشحالم که تونستم بیام توی وبلاگم،وبلاگی که انقدر دوستش داشتم،عاشقش بودم،باهاش زندگی میکردم دوباره بنویسم.
سلام دوستان حالتون چطوره؟ دلم براتون تنگ شده.
وبلاگم رو فیلتر کردن توی ایران.
بازم از پنجره اومدم توی خونه ی خودم.
اما این دفعه دیر تر.
دوستانی که توی ایران هستم که نمیتونن بخوننم شاید چند نفری که خارج هستن بتونن بازم بخوننم.
از همینجا بازم به محمد وبلاگ ققنوس نگاهی دیگر سلام میکنم.
به دوستان دیگه که الان حضور ذهن ندارم بازم سلام میکنم. یه سلام مخصوص و جدید از پنجره.
ساعت 3 صبحه من از تهران دارم با شما حرف میزنم. بالاخره یه راه پیدا شد که من برگردم و بازم مثل همیشه پر حرفی بکنم.
بر میگردم (اگه این یکی فیلتر شکن رو هم فیلتر نکنن(

رهبر عالی قدر انقلاب اسلامی تشکر

رهبر جمهوری اسلامی علی خامنه ای تشکر میکنم که چراغ سبز دادی که بکشن و خون بریزن.با اینکارت چهره ی اسلام ناب محمدیت رو به همه نشون دادی.
خیلی ممنون که دوستم رو کشتی.
خیلی ممنون که همه رو با باتون زدی
خیلی ممنون که اجازه ندادی یه فرشته ی کوچولو حتی نتونه پا بذاره توی این دنیا و طعم یه ذره هوای آزاد هر چند آلوده و کثیف رو بچشه.
ننگ بر تو علی خامنه ای
ننگ بر تو محمود احمدی نژاد

«یک ضربه محکم به صورت، یک لگد در بیضه ها و زنده باد احمدی نژاد»

ساندی تایمز ((«یک ضربه محکم به صورت، یک لگد در بیضه ها و زنده باد احمدی نژاد»))
به نظرم بهترین تیتری که توی روزنامه های خارجی میتونست انتخاب بشه همین تیتر بوده.
قبل از اینکه این پست رو بنویسم یه حرف با رهبری جمهوری اسلامی دارم:
((رهبر ایران،آخوند سید علی خامنه ای،با عرض یه سلام خشک و خالی بهت هشدار میدم اینبار با مردم بازی نکن چون مردم اینبار خسته شدند و به پا خواستند و هر گونه اقدام نظامی بر علیه اونها به مثال کشیدن کبریتی بر روی بشکه ی باروت می باشد. خواسته ی مردم تغییر در دولت است اما اگر با اقدامات نظامی مواجه شوند مطمئنا آرام نخواهند نشست و این تغییر در دولت به تغییر در نظام تبدیل خواهد شد.مردم اثبات کردند که هنوز ته مانده غیرتی دارند و تو و دار و دسته ات دیگر نمیتوانید هر گهی که میخواهید تناول کنید. اینبار با دل پر در مقابل نیرو های تا دندان مسلح تو ایستاده اند و آنها را با شکست روبرو ساخته اند.این مردم دیگر نمیترسند.بترس از آن روز که رگ های تو زیر دندان های شاکی این جماعت پاره پاره شوند و خونت را زنده زنده بمکند.نگذار تا آخرین ولایت فقیه حاکم با رسوائی بیش از این به زندگی ننگین خود خاتمه دهد. دیگر به مرحله ی آخر رسیده ای و کارت تمام است پس زندگی ننگ بارت را از این خرابتر نکن و به خواست مردم پاسخ بده.سگ هارت (احمدی نژاد) را نیز از جلوی این ملت بردار تا او را نیز پاره پاره نکرده اند.این چهار سال را بر تو زهر خواهند کرد.این چهار سال با تداوم این دولت آخرین چهار سال جمهوری اسلامی خواهد بود.حال خود دانی اگر صلاح خود را میخواهی به خواست مردم جواب بده ولی اگر میخواهی قلدری کنی و از این بی شرف بازی های طول زندگی ات این بار بیش از هر بار استفاده کنی به ضررت خواهد بود و برنده ی واقعی ما مردم خواهیم بود.))
از رسانه های خارجی نهایت سپاسگذاری رو دارم برای اینکه در مقابل این اعتراضات گسترده ی مردمی ساکت نیستن و حرفهاشون رو میزنن،حرفهای مردم ایران رو میزنن.
از همینجا به تمام رسانه های دنیا این اطمینان رو میدم که در انتخابات تقلب شده.
اسم این رو باید ( انتصابات ) گذاشت انتصاب محمود احمدی نژاد برای چهار سال دیگر بر مسند ریاست جمهوری.
صرف نظر از علایق شخصی خودم ( تشکیل یک نظام دموکراتیک در ایران ) اگر بخوام در مورد این انتخابات صحبتی رو به میان بیارم میگم که در انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران به شعور رأی دهندگان توهین شده.
با اینکه رأی ندادم و صفحه ی انتخابات شناسنامه ام همچنان سفید و بی مُهر و باکره مونده اما از این مسئله ی پیش اومده شدیدا ناراحت هستم.
قبل از انتخابات گفته بودم که احمدی نژاد رئیس جمهور میشه اما نگفته بودم با حداکثر آرا از بین 85 درصد واجدین شرایط که شرکت کردن به این منسب دست پیدا میکنه (برای این دلیل دارم) و فکر میکردم که با تحریم هایی که به انتخابات تحمیل میشه حتما این بار با شرکت حداقلی مردم احمدی نژاد به ریاست جمهوری میرسه.اما با برنامه های متعدد و تبلیغات گسترده ی انتخاباتی و برنامه های مناظره ی بین کاندیداها این تحریم ها تا حد زیادی شکسته شد و 85 درصد واجدین شرایط (طبق اعلام وزارت کشور ) در انتخابات شرکت کردند.
طبق تجربه ی بدست اومده از این چند سال میزان رای اصولگرایان تقریبا 14 میلیون ثابت هست و میزان احتمال برنده شدن اصلاح طلبان بسته به شرکت مردم در انتخابات داره.
یعنی اگر مردم زیاد شرکت کنند و بیش از حدود تقریبی 14 الی 15 میلیون باشن بدون شک اصلاح طلبها به پیروزی میرسن. پس این انتخابات یک تقلب بزرگ بود.
من خودم رای ندادم ولی توی این اعتراضات شرکت میکنم و باتون میخورم و حتی میزنم و بالاخره کم نمیارم و از هیچ احدی توی زد و خورد نمیترسم چه لباس شخصی چه نیروی انتظامی چون فکر میکنم همون دست و پائی که لباس شخصی ها دارند من هم دارم و خوشبختانه تقریبا همون آموزش هائی که نیرو های ویژه دیدن من هم دیدم فقط یه کمی سبک تر تنها مسأله ای که باقی میمونه یه سپر دفاعی و چند تا گاز اشک آور و یه باتونه که برای اونها هم راه حل وجود داره.
اولا بهتون پیشنهاد میکنم که هرگز سعی نکنید که درگیر بشید و سعی کنید با نافرمانی مدنی کارتون رو پیش ببرید.مثل تعطیل کردن بازار و غیره و راهپیمائی در سکوت یا تحسن.
اما در صورت بروز هرگونه درگیری.
برای گاز اشک آور از هر نوع فلفلی و غیره: بهترین راه اینه که تا گاز به سمتمون پرتاب میشه یه دستمال رو خیس کنیم و بزاریم روی دهان و مجاری تنفسی و سریعا گاز رو به سمت همون نیرو های امنیتی پرتاب کنیم اما اگر دیر شده بود و گاز به چشم نفوذ کرده باشه بهترین راه آتشه. هرگز به چشمی که گاز اشک آور بهش صدمه زده آب نزنید بهترین راه دود آتیش هستش صورتتون رو بالای آتیش بگیرید و هم تنفس کنید هم چشمها رو باز کنید تا گرما و دود اثرات گاز رو سریع از بین ببرن.
برای باتون:سعی کنید اگر با باتون بهتون حمله شد فرار نکنید و هر چی میتونید به باتون نزدیک بشید تا باتون از فاصله ی زیاد باهاتون برخورد نکنه (طبق قوانین فیزیکی هر چه ضربه از فاصله ی نزدیک تر زده بشه میزان آسیب کمتر میشه). به محض اینکه باتون زده میشه ضارب برای چند لحضه تعادلش رو از دست میده و این وقت مناسبیه برای حمله.
سپر هم که کار خاصی نمیکنه و فقط برای دفاع از سنگ و غیره به کار میره.
این یکی دو روز که من توی تظاهرات شرکت کردم دیدم تا لباس شخصی ها یا مامورا حمله میکردن مردم فرار میکردن؛ولی نباید فرار کرد باید شما هم به سمت اونا حرکت کنید و با هر وسیله ای که دستتون هست بهشون صدمه بزنید.هرگز اجازه ندید احدی از مردم دستگیر بشه. اگر کسی رو گرفتن به مامورین حمله کنید و نفر دستگیر شده رو به سمت خودتون بکشید و فراری بدید.بهترین نقطه برای ضربه زدن به سپر به دست ها ساق پاست ساق ها همیشه لخت هستن و خیلی آسیب پذیر سعی کنید به اونجا ضربه بزنید چون سپر برای سینه و بیضه و رانها کاربرد داره ولی یه ضربه به ساق پا میتونه همونقدر تاثیر گذار باشه که ضربه به بیضه تاثیر گذاره.
(خدایا ببین کار ما به کجا رسیده داریم تمام تعالیم والای دفاع شخصی و مقابله با ضد شورش دیدیم به مردم ارائه میدیم. باشد که در آن دنیا شما هم تمام تعالیم موجود در باره ی راههای ورود به بهشت برین را به ما آموزش بدهید.)
یکی از راههای مقابله با ضد شورش ایجاد ترس در درون این نیروهاست وقتی به اونها میخواین حمله ور بشید با تمام وجود فریاد بزنید اینطوری از لحاظ روحی تضعیف میشن و این تضعیف در نیروی عملی اونها تاثیر به سزائی داره بهتون قول میدم.
در آخر هم تا اونجا که میتونید نیرو ها رو یکی یکی به داخل جمعیت بکشید و همگی بهش حمله کنید و با همون بی رحمی که اونها شما،دختران و پسران،زنان و مردان،جوانان و پیران،بچه ها و زنها صرف نظر از سلامت یا بیماری یا حاملگی اونها،اونها رو کتک میزنن شما هم اونها رو بزنید.به قصد کشت نیروهای امنیتی که دستگیر کردید بزنید و حتی از کشتن اونها حراصی به دلتون راه ندید.چون اگر شما این کار رو نکنید مسلما اونها این کار رو با شما خواهند کرد.وقتی زور بالای سر میاد تنها راه مقابله،مقابله به مثل هست.
تا آخرین لحظه که میخواید به خونه برید این رو از ذهنتون دور نکنید که شما برای باز پس گیری حقتون دارید میجنگید و این افکار به شما نیروی دوبرابر میده. وحشت نکنید بلکه سعی کنید جزئی از وحشت باشید.
به اموال عمومی هیچ آسیبی نزنید ولی اگر از اموال دولتی یا نظامی چیزی بدستتون رسید اون رو به نابودی بکشید.موتور های مامورا رو آتیش بزنید،برای این کار بنزین نیاز دارید که در دسترس نیست و نمیتونید در باک رو به راحتی باز کنید ولی یه راه هست که بنزین داخل باک رو بکشید بیرون، زیر باک موتور ها معمولا یه شلنگ بی رنگ یا زرد رنگ هست که بنزین رو از داخل باک به کاربراتور میرسونه با پاره کردن اون شلنگ میتونید به تمام بنزین باک دسترسی پیدا کنید و آتشی به پا کنید که دلتون خنک بشه.
در آخر هم باید بگم که از هیچ چیزی نترسید. بالاترین چیز شما جونتون هست که باید مواظبش باشید چون لازمش دارید پس سعی کنید مدرکی به جا نذارید که بعدا بالاترین چیزتون رو از دست بدید.کارها و فکرهای احمقانه هم به سرتون نزنه مثل شهادت طلبی و این دیوانه بازی ها ارزش خون تک تک شما به اندازه ی ارزش کل این نظام هست پس مواظب جونتون باشید و سعی کنید جون نظام رو بگیرید.
(برگرفته از تعالیم مبانی مبارزه با شورش و مبارزه با ضد شورش به سال 1384 در باشگاه…. اسمش رو نمیگم که آمارم رو در نیارن D-: 🙂 )
پ.ن1: بعد از اینکه این پست رو نوشتم یه سر به زیتون زدم دیدم یه لینک گذاشته گفتم بد نیست شما هم برید ببینید. تمام حرفهائی رو که زدم در مورد مبارزه با ضد شورش میتونید به تصویر ببینید که چه پیروزی هائی بدست میارید اگر این کارها رو بکنید.
توش هم آتش کشیدن وسایل نظامی مثل موتور هست هم کشیدن مامورا به داخل مردم و کتک زدن اونهاست و هم راهپیمائی با سکوت که اولین پیشنهادم بود. برین عکسها رو ببینین دوباره پستم رو بخونید و بهش فکر کنید. به حرفهای یه آدم آموزش دیده اگر گوش کنید بد تموم نمیشه براتون دیگه:-) (اعتماد به نفس رو دارید؟) اینم از لینکی که گفتم.

وضعیت چپر اندر چُلاق

سلام الان وقت ندارم در مورد انتصابات صحبت کنم الان وقت اینه که ببینیم این شورش ها به کجا میرسه.
در تلاشم ببینم میتونم با (داریوش.ش) عزیز ارتباط برقرار کنم یا نه؟
داریوش جان اگر صدام رو میشنوی جواب بده.

خانه از پــــــــــــــــای بست ویران است برادر

اینم از مناظره ی انگلی نژاد و میر بزرگ ایران شیر بزرگ ایران ک….ر بزرگ ایران اِ اِ اِ بی ادبی داشت میشداااااااااا.
مناظره خیلی باحال بود بذارید اولین چیزی که من از این مناظره گرفتم بگم…
احمدی نامه:زین پس به جای واژه ی بیگانه و امریکائیه سانتریفیوژ بگوییم سانتوریفوژ.
هر دوتا طرف این سیاه بازی ها مدارکی رو رو کردن که بزنن تو پر همدیگه.
احمدی نژاد پرونده ی زهرا رهنورد رو رو میکنه میرحسین از قانون گریزی احمدی نژاد میگه
احمدی نژاد از فساد مالی پسرای ناطق و رسما جانی ببخشید رفسنجانی میگه میر حسین از قلابی بودن مدرک کردان میگه.
احمدی نژاد از فساد در دوره ی نخست وزیری میر حسین میگه میر حسین از تباه شدن رابطه ی بین المللی در دوره ی احمدی نژاد.
خلاصه هی میرینن به همدیگه و خودشون رو بالا میگیرن.
احمدی نژاد با تکنیک مظلوم نمائی میاد جلو میر حسین با تکنیک روشن فکری.
این وسط نقشه اینه که هم عوام بیان رای بدن هم روشن فکرا.
این وسط سه تا برنده وجود داشت بر خلاف چیزی که همه فکر میکنن.
یکی میگه احمدی برنده شد یکی میگه موسوی.
من میگم احمدی برنده شد و تونست میر حسین رو خراب کنه و میر حسین هم برنده شد و تونست احمدی نژاد رو خراب کنه. اما جناح سومی که برنده شد مخالفین جمهوری اسلامی بودن. میدونید چرا؟ چون این دوتا با خراب کردن همدیگه نشون دادن که در تمامی دوره های انقلاب اسلامی فساد وجود داشته و داره و چیزیه که اجتناب ناپذیره. چون امام خمینی لعنت الله علیه فاسد بود و همه هم از قماش اون هستن پس فاسدن. این رو من نمیگم این رو امشب این دوتا گفتن.
میرسیم به انتخاب بین بد و بدتر.
آقا جون خانوم جون شما الان چندین دوره هست که دارین بین بد و بدتر یکی رو انتخاب میکنین چیزی نصیبتون شده؟ چرا هنوز بعد از اینهمه سال میخواین از بین بد و بدتر یکی رو انتخاب کنید؟ جالبه همه هم میخوان از بین بد و بدتر یکی رو انتخاب کنن بسیجی دانشجو مردم عادی و … .
وقتی یک ملت بیست و خورده ای سال با این شعار یکی از بد و بدتر دارن روزگار میگزرونن باید دید و متوجه شد که کل این سیستم چقدر بد و کثیف هست که مردم همش دارن از بین اون دو گزینه ی مذکور انتخاب میکنن.چرا کسی نمیخواد از این دو گزینه پا فراتر بذاره و خوب رو انتخاب کنه؟ شاید این سوال پیش بیاد که چطوری؟
ببینید وقتی رهبر عظیم الشان انقلاب اسلامی میگه که رای دادن در انتخابات رای دادن به دو چیز هست و اولیش رای دادن و تائید نظام جمهوری اسلامیه پس رای ندادن یعنی رد کردن نظام و سیستم جمهوری اسلامی. پس وقتی رای ندیم و انتخابات رو تحریم کنیم اولین قدم رو برداشتیم بعد چند تا گزینه داریم که میتونیم از بینشون انتخاب کنیم.
زیاد حس و حال نوشتن ندارم. از یکی پرسیدم بعد از این مصاحبه هم حاضری بری رای بدی به میر حسین؟ گفت آره. من موندم که آخه چرا؟ این چیزیه که من رو گیج و منگ و سر در گم کرده علی آقا.
به قولی خانه از پــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــای بست ویران است برادر.

وضعیت قرمز

خسته از تمام روز مرگیم توی یه غروب دلگیر یادگار امام رو به سمت پائین قدم میزنم و میام.
حسابی توی فکرم. حسابی بریدم. یکی میگه مگه تو برای اینکه نظرت رو زور چپونی کنی تو حلق ملت مینویسی؟ یا اینکه برای دل خودت مینویسی؟
دیگه حوصله نداشتم برم براش بنویسم که برادر من دوست من عزیز من اگر قرار بود من برای دل خودم بنویسم چرا وبلاگ مینوشتم؟ میتونستم برم برای خودم تو یه تیکه کاغذ بنویسم اینطوری اگرم یه روز نظرم عوض شد پارشون میکردم که یه وقت چشمم بهشون نخوره و ته دلم خالی شه که ای بابا الان چهار نفر میبینن بهم خرده میگیرن که تو چرا حرفت دوتا شد و …من وبلاگ مینویسم تا هم خودم رو خالی کنم هم چهار نفر نظر بدن.
بهش نگفتم اگه گفتم به امید نابودی ایران برای این بود که واقعا داره این اتفاق می افته ما که نمیتونیم نجاتش بدیم پس بزار زودتر نابود بشه تا ما کمتر حرص بخوریم آخه من و تو چند نفریم که از بین یه مشت احمق میخوایم حرکت کنیم و مملکت رو نجات بدیم؟اینا کارای بچه گونست.
این روزها همه میپرن به هم. خُسن آقا به زیتون میپره ملا حسنی
موضع سبک تری میگیره اما بازم سعی میکنه غیر مستقیم اونائی رو که میخوان توی انتخابات شرکت کنن منصرف کنه و به شکل بازم غیر مستقیم توی نظرات وبلاگ دیگه (خسن اقا ) یه جورائی به زیتون ایراد گرفته.
از بین این همه من با محمد آقا و وحید بیشتر موافقم.
علی جان بذار برسم به اونجائی که گفتم به امید نابودی ایران.
کسانی که مثل زیتون و … که بزرگترینشون زیتونه به یه زندگی بهتر زیر سایه ی جمهوری اسلامی امید دارن، فکر میکنن اگر برن رای بدن و یک اصلاح طلب رو مثل حسین موسوی بیارن روی کار خودشون رو نجات دادن. اما به این فکر نمیکنن که کسانی مثل این موسوی هم برای بقای جمهوری اسلامی تدارک دیده شدن و اصلا حضور اینا برنامه ریزی شده هست.اصلا هم نمیگن که این آقا کجا بوده توی این 20 سال و قبلش چه کارا که نکرده یه لینک دیدم توی وبلاگ خُسن آقا که بهتره شما هم ببینید و از این حسین موسوی یه چیزائی بدونید. پس این کسائی که میرن رای میدن اینو نمیدونن که داره چه بلائی سرشون میاد و نمیدونن که اصلا فرقی نداره به کی رای بدن. اونی که قراره از صندوق بیاد بیرون نیازی به رای منو تو نداره میاد بیرون خودش.حالا چه اسهال طلب بیاد روی کار چه اصول گرا هر جفتش یه گهه و اینائی که میرن رای میدن سعی میکنن که از بین بد و بدتر یکی رو انتخاب کنن یعنی فقط به زندگی امروزشون فکر میکنن و نمیگن که این تصمیم آینده ی بچشون رو خراب میکنه. در هر صورت تا زمانی که این افرادی که میرن رای میدن وجود دارن این رژیم به خراب کاریهاش ادامه میده و به قولی (نمیخوام توهین کنم) تا خر زیاده خر سوار معطل نمی مونه.
با این وجود من زیتون یا امثال اون رو متهم نمیکنم که از عوامل رژیم هستن،خوب دوست دارن برن رای بدن به ما چه؟ ما حق نداریم بگیم چیکار بکنن چیکار نکنن گرچه اونا هم حق ندارن با رایشون آینده ی ما رو خراب کنن. زیتون توی کامنتی که برای خسن آقا نوشته بود،نوشته بود که من مخالف این رژیم هستم اما مجبورم رای بدم و اگر جای من بودی درک میکردی. خوب زیتون جان تو که مخالف رژیم هستی با رایت چی رو درست میکنی؟ یادت رفته 18 تیر توی دوره ی همین اصلاح طلبان بوده؟و کلی فجایع دیگه؟
اونا هم بیان سر کار همین آشه و همین کاسه.
در هر صورت چه ما رای بدیم و چه ندیم اینا به تر کاریشون ادامه میدن و کاری هم از دست ما ساخته نیست جز این که رای ندیم و بشینیم به این نابودی نگاه کنیم چیزی که من رو زجر میده این نابودیه که مثل نگاه کردن به غروب آفتاب از یه ساحله.دیدین چه غم انگیزه؟ دوست ندارم این غروب آروم آروم انجام بشه و مملکتم مثل یکی از اعضای خانوادم آروم آروم جون بده و نابود بشه. اگر قراره نابود بشه بذار نابود بشه و این نابودی سریع اتفاق بیافته که ما هم زجر کمتری بکشیم.
تنها رسالتی که من به مملکتم دارم و باید در تاریخ جوابگو باشم اینه که من چه کاری برای مملکتم انجام دادم؟من رای ندادم تا یک نفر کمتر در این قافله ی دزدها شریک باشه حالا هر کس اگر به این رسالت عمل کرد حداقل پیش ذهن خودش ناراحت و مضطرب نیست و خیالش راحته.اگر هفتاد ملیون یا 60 میلیون اینطوری فکر کنن این نظام پلید از بین میره اما اگر همه رای بدن این نظام پا بر جا میمونه و این ایران از بین میره.
شرمندگیش برای من میمونه و جوابی که باید به تاریخ بدم.
خلاصه بگم از این پاچه گیری هائی که راه افتاده و همه به هم تهمت میزنن خسته شدم هر کس یه جور فکر میکنه و یه چیزی میگه اما من نمیگم که فلانی چون فلان طرز تفکر رو داره یا مثلا تبلیغ میکنه مثل زیتون که ای ملت برین رای بدین عامل رژیمه.
به قول ژان پل سارتر هر انسانی مسئول عمل خودشه.

موسوی موسوی حمایتت میکنیم!!!

دوستان عزیز سلام عرض میکنم.

راستش ناچار هستم بازم یه سری حرف ها رو در حاشیه ی سیاست داخلی بیان کنم ولی قولی که دادم سرش هستم و هنوز هم نمیخوام سیاسی بنویسم. این حرفهائی رو هم که میزنم دارم نقل میکنم و وارد تحلیل نمیشم خودتون میتونید قضاوت کنید.

چهارشنبه ی گذشته بنده دعوت شدم به یه نشست که طرفداران آقای میر حسین موسوی در یکی از فرهنگسراهای منطقه 10 اون رو برگزار میکردند.چند نفری اومدن سخنرانی کردند و من هم که نمیدونم اصلا چه ارتباطی به منطقه 10 و یازده داشتم اونجا نشستم و یادداشت برداری کردم ولی متاسفانه اجازه ی این رو پیدا نکردم که سوالی بپرسم.

و اما یادداشت هائی که بنده برداشتم از اون جلسه به شرح زیر خواهد بود صدا هم ضبط کردم اما هنوز وقت نکردم که گوش کنم و الان فقط همون یادداشتها رو براتون مینویسم.

از سخنرانی هائی که انجام شد این نتیجه گرفته شد که:

1:انقلاب برای اصلاح نظام قبلی صورت گرفت پس اصلاح این انقلاب و اصلاح طلبی چه صیغه ایه؟ در میان صحبتها اصلاح طلبی به عنوان یکی از ملزومات (هر انقلابی) معرفی شد.( نتیجه گیری با خودتون )

2:قانون اساسی به عنوان یکی از مترقی ترین قوانین جامعه ی بین الملل (!) معرفی شد.( جون ما؟جدی؟)

3:یکی از انتقاد هائی که به دوره ی نهم ریاست جمهوری از طرف اصلاح طلب ها به اصولگراها وارد شد و توی این جلسه خیلی بهش دامن زده شد این بود:عدم آزادی دوره ی حاضر نسبت به دهه ی اول انقلاب اسلامی.(یعنی دوره ی جنگ از الان آزاد تر بود)

4:بسیاری از اتفاقات خاص (پیشرفت و توسعه ی جامعه ) در دوره ی سازندگی انجام شد و بعد از این دوره اصلاحات به روی کار اومد تا شعار های انقلاب رو تکمیل کرده و در توسعه ی کشور نقشی همه جانبه داشته باشه.

5:چشم انداز 20 ساله از زمان اصلاحات کلید خورد.

6:اصلاحات و عقلانیت مانند دو شُش برای انقلاب است که اگر آنها را بگیریم انقلاب خفه میشود.( ای خدااااا)

7:اصلاحات یکی از طلائی ترین دوران اقتصاد ایران است.

8:در دوره ی حاضر ( احمدی نژاد) نرخ تورم اعلام شده از طرف بانک مرکزی 25% است که در منطقه رتبه ی اول رو داریم از نظر تورم و در جهان رتبه ی هفتم رو داریم.ولی آقای احمدی نژاد به زور این تورم رو 8 درصدی اعلام کرد توی رسانه های ملی.

9:و در این جلسه شاهد.انتقاد شدید از خرافه گرائی،دروغ،عوامگرائی و منتسب کردن هر خرابکاریئی به امام زمان بودیم.

10:انتقاد از نا شایستگی افراد در پستهای مختلف جامعه و مخصوصا عوضعلی کردان.

11:دیده شدن چهره ی امام در میر حسین موسوی.!!!!

12:انتقاد از جایگزین شدن معروف به عنوان منکر و منکر به جای معروف.

13:انتقاد از ارزش شدن دروغ.

موسوی موسوی حمایتت میکنیم.

و اما شعراهائی که اصلاح طلبان  به علت کمبود وقت نتونستن بدن.

1:مقداری فحش ناموس به اصولگرایان.

2:پیروزی انقلاب به دست اصلاح طلبان انجام شد.

3:احمدی نژاد خره.  

4:یا به ما رای میدین یا آدم نیستید.

5:اصلاح طلبی شیوه ی امامان و راه و روش پیامبران است.

6:اگر اصلاح طلبان سر کار بیان ایران میشه جهان اولی.

7:تو رو خدا به ما رای بدید.

8:میر حسین موسوی پسر پیغمبر است.

9:ما الان بد بختیم ولی اگر اصلاح طلبی بیاد روی کار ما در حد لالیگا خوشبخت میشیم…!میگین نه؟ برین از 118 بپرسین.

10:ما هممون با سوادیم و با لیاقت و با تفکر و انقلابی.

بابا جون مادرتون به ما رأی بدین دیگه.

بذار بزنن هم فاله هم تماشا

سلام آقا.

سلام چطوری؟

ای بدک نیستم راستی خبر داری؟این موشک های اس 300 داره میرسه ها.خیلی حال میده نمیدونی چه کارائی هائی داره که.

آقا:بابا راستش من یکی که خسته شدم از این بازیا. دیگه هم حوصله ی رهبری این مملکت رو ندارم.به نظرت چی کار کنیم؟

والا منم موندم این ملت خیلی خرن بلا نسبت بعضیا. من واقعا نمیدونم باید با چه زبونی بهشون بگیم که ما دیگه خسته شدیم و نمیخوایم حکومت کنیم.

آقا:تو چی میگی؟ نظری راه حلی چیزی نداری؟

چی بگم والا یه چیزائی دارم توی آستینم اما نمیدونم کدومش بهتره؟

آقا:بگو بینیم.

اولیش اینه که توی تلویزیون داد بزنیم ملت ما خسته شدیم از حکومت کردن بیاین خودتون مملکتتون رو بگیرین دستتون هر غلطی میخواین بکنین باهاش.

آقا:احمق دیونه شدی؟اینو بگیم که میریزن توی خیابونا اولین کاری که میکنن اینه که شلوار ما رو در میارن خرخرمون رو میجون.بعدیو بگو بینم.

خوب چی کار کنم خودتون گفتید بگو

آقا:خفه شو ابله. بگو بینم.

چشم.بعدیش اینه که اول هممون فرار کنیم بعد از ماهواره بریم کنار اپوزیسون بشینیم از اونجا این حرف رو بزنیم.

آقا: نه اینم حال نمیده. میدونی؟من رهبر این مملکتم نمیتونم شادی و هیجان زیادی داشته باشم آخه مردم چی میگن؟بخاطر همین میخوام یه راه توپ بندازی جلو پام.

آقا؟ نظرت در مورد این بحث هسته ای چیه؟

آقا:هسته ایه دیگه. من چه میدونم من که تا حالا ندیدم والا نمیدونمم که چرا گوشت میوه رو ول کردید افتادید به جون هستش.

خوب نمیخوادم بدونید. همین قضیه ی هسته ای یه راه حل جالبیه ها.

آقا:خوب جون بکن بگو بینم چی میخوای بگی.

ببین اسرائیل الان گرخیده از ما سر همین موضوع هسته ای.فکر میکنه که ما میخوایم بزنیمش.بخاطر همین ممکنه هر لحظه بهمون حمله کنه. اگه حمله کنه ما خیلی حفظ آبرو کنیم تا یک هفته دوام میاریم بعد اعلام شکست میکنیم خودمونم یواشکی فرار میکنیم این ملت خر هم میفهمن که باید زود تر از اینا اقدام میکردن که به این روز نمی افتادن.

آقا:خوب حالا میگی چیکار کنیم؟

خوب همین دیگه. این موشکای اس 300  که روسیه داره میده خیلی امریکا و اسرائیل رو ترسونده هم از برنامه ی هسته ای ترسیدن هم از این موشکا. میگن تا این موشکا برسه و جا گذاری بشه و نیروها آماده بشن نزدیک یک سال طول میکشه خوب اگر این موشکا مستقر بشن که کارشون سخت میشه. من میگم بیا این قضیه ی موشکی رو سر صداش رو بلند کنیم بلکه اونا بیشتر بترسن. حمله میکنن و میزننمون ما هم به خواستمون میرسیم. نظرت چیه؟

آقا:ایول دمت گرم با این فکرت. خیلی حال کردم. اصلا بذار بزنن هم فاله هم تماشا ها؟

هـــــــی روزگار (2)

دلتون بسوزه:

         

به یزدان که گر ما خرد داشتیم؛کجا این سر انجام بد داشتیم.

(این پست با اینکه کلی از حرفها رو نزدم ولی خیلی طولانی میشه اگه حوصله ندارین بی خیالش بشین ولی عکسهاش رو ببینید )

چند روزی میشه که تعمیرات خونمون رو شروع کردیم قصدش رو داشتیم اما وقتش رو نداشتیم.سعی میکنم کم اراجیف بگم و برم سر اصل مطلب.خلاصه ما خراب کردیم و خراب کردیم و خراب کردیم تا رسیدیم به حمام و توالت. خونمون تقریبا 60 یا 70 سالشه اگر اشتباه نکنم.
سقف حمام و دستشوئی که توی حیاط هست رو خراب کردن.از داخل سقف خونه لابلای آجر ها یک بسته ی پلاستیکی با کلی کاغذ داخلش پیدا شد که توش یه چیزای خیلی خیلی عجیب و غریبی نوشته شده بود.من خونه نبودم اما شب که اومدم خونه بهم گفتن گنج پیدا شده!!!فکرش رو بکنید یه خونه با این قدمت از توش یه همچین چیزی پیدا بشه اونم چطوری؟ بیش از 80 درصد کاغذ ها سالم مونده.
مادر بزرگم گفت اینا دعاست برای طلسم(!) نوشته شده و بخاطر اینه که ما اینهمه بد بختی کشیدیم و این همه مشکلات داشتیم… منو میگی؟ واااااااااااااای خدایا مامانی اینا فقط یه مشت کاغذه بیشتر ارزش تاریخی داره تا جادو جنبل.
نه پسر تو اعتقاد نداری من میدونم اینا خیلی خطرناک هستن اصلا شوخی بردار نیستا اصلا باهاشون شوخی نکن.! بعد از یک ربع ساعت پدر بزرگ هم وارد اتاق میشه و من خوشحال از اینکه یه نفر اومد که بتونه حرف من رو بزنه گفتم بابائی ببین مامانی چی میگه میگه اینا جادوئه باعث رنج و عذاب ما اینا بوده ( من موندم ما چه عذابی کشیدیم که اینا باعثش بودن؟ درسته یکمی مشکل داریم و داشتیم ولی همه ی خونواده ها دارن از این مشکلات ) بابائی: آره راست میگه اینا دعاست قدیما یه آدمای بودن دعا مینوشتن و یه سری کارا میکردن که از دسترس بقیه خارج بود.باید این دعا رو ببریم بندازیم توی رودخونه تا آب ببره و طلسم باطل بشه. کجا؟شمال.!!! یعنی شما میخواین برین شمال اینو بندازین تو آب؟بابا بنداز سطل آشغال کاغذ پاره ها رو. نه پسر بد بخت میشیم باید باطل بشه این طلسم ها.
منم که گوشم اصلا به این حرفا بدهکار نبود هی تیکه مینداختم. عمو رسید خونه البته از قبل دیده بود این کاغذا رو و ازشون عکس انداخته بود. همین طور که پدر بزرگم داشت توضیح میداد عموم به من یه نیم نگاهی انداخت و زیر زیرکی خندید. بعد که جمع ساکت شد گفت یعنی زندگی ما دست این چیزاست؟ بیخیال بابا اینا عتیقه ست همین.
در این هنگام بود که کسی که من فکر میکردم فرشته ی نجات هست زنگ زد. گوشی رو دیدم نوشته هادی. هادی یک جانور 120 کیلو گرمی به قطر یک درخت چنار 400 ساله هست که مربی کشتیه. تا گوشیو برداشتم زدم رو آیفون و گفتم هادی یه همچین اتفاقی افتاده تو چی میگی؟ گفت علیک سلام نمیگی من کار دارم باهات تماس گرفتم؟ خوب ببخشید حالا جواب منو بده من بعدا باهات حرف میزنم. یه کمی از جزئیات خونه پرسید و جائی که این چرندیات ازش پیدا شده بود و بعد از تجزیه تحلیل گفت شک نکنید خونتون جن داره اینا رو گذاشتن که جنا اذیتتون نکنن.!!!!! هادی؟ من گفتم تو یکی حداقل حرف میفهمی اینا چیه میگی اصلا کاری نداری خدافظ. الو الو وایسا کارت دارم…. زرت گوشی قطع شد.
مامانی گفت راست میگه ها چرا به فکر خودم نرسیــــد؟
بحث ها شروع شد و از اونا اصرار و از ما انکار منم گفتم اینا رو ولشون کن بذار یه چند تا عکس بندازم ازشون.
فردا رفتیم آموزشگاه و عکس ها بلوتوث شدن و هر کی اومد نظری داد و قصه ای از تجربیات جنگیری!!! پدر بزرگ و مادر بزرگش گفت منم بین بحثا یواشکی بلند شدم و این قوم خرافاتی رو به حال خودشون رها کردم تا به بحث ها ادامه بدن رفتم با خانوم تلفنی حرف زدم که این بحث به اونجا هم کشیده شد و اونم نظریات خودشو داد و ما هم موندیم معطل که بابا چرا 90 درصد ایرانی ها انقدر خرافاتی هستن؟
گذشت تا اینکه ما چند روزی بود میخواستیم بریم حموم و حموم نداشتیم من گفتم بریم خونه ی بابا اینا بریم حموم.رفتیم و اونا هم عمو سومیم رو دعوت کردن و ما هم بودیم و خلاصه سه تا خانواده دور هم جمع بودن،از اونجا که زن عموم (اکثر خانوم ها ایشون رو میشناسن چون توی تلویزیون و شبکه ی جام جم برنامه دارن اما نمیگم برنامه ی چی 😉 ) یه رفیق داره که خیلی توی بند این چیزاست و میگن تو خونش جن داره و با اجنه رفت و آمد داره گفتن به اونم بگن که این طلسم رو ببره اونجا و باطل کنه.زن عموم هم تعریف کرد که محبوبه خانوم زن داداشش یه جادو توی کشوی خونش پیدا کرده هفت تیکه!!! دور اون جادو چند تا تار مو بود که با نخ گره داده شده بود. وقتی بردن پیش اون خانوم که جن داره گفت کسی از خونوادتون چیزیش نشده؟این خیلی طلسم خطرناکیه ها؟ کی پیداش کردین؟ ای بابا زن عمو تو دیگه چرا؟ خلاصه دختر عمو جان هم که فکر میکردیم یه آدم نیمه محترم (با مسئولیت های محدود) هست هم میگفت اینا واقعیت داره و این چیزا اصلا شوخی بردار نیست. ما موندیم و حوضمون.
چند شب پیشم شلنگ حموم پاره شد و نصف شبی آب راه افتاد توی حموم اونجا هم مثل مخروبه ها شده تاریک و بدون برق همش هم خرابه و در و دیوار نداره.ما هم با این ابهت بلند شدیم نصف شب ساعت 1 رفتیم پائین فلکه ی آب رو بستیم و توی اون حموم جن زده !!! مشغول بستن شلنگ شدیم. گوشی هم طبق معمول توی جیبم بود که هادی زنگ زد. راستش وقتی ویبره رفت و صدای ایش ویل( ایش ویل یکی از آهنگ های بلک متال هست که خیلی ترسناکه از رم اشتاینه این آهنگ و در حال حاضر زنگ خور گوشیه بنده) بلند شد من نیم متر پریدم هوا از ترس توی همون یه لحظه گفتم جنا اومدن. نمیدونید چقدر خندیدم وقتی فهمیدم گوشیمه کلا زندگی رو داشت یادم میرفت. هادی گفت کجائی؟ گفتم توی حموم جن زده تا اینو گفتم مرد از خنده منم پارکم دارم درس میخونم!!! این موقع شب؟حالا چیکار داری؟هیچی میخواستم ببینم در چه حالی؟ هیچی منم دارم شلنگ میبندم. هادی:مواظب باش جنی نشی!!! من جنی نشم؟ جنا باید مواظب باشن نویدی نشن. هادی:آره وقتی از وسط دو تیکت کردن میفهمی.
خلاصه اون شب هم گذشت و ما هیچ ندیدیم که ندیدیم نه جن دیدیم نه پری نه شیطان نه از این خزئبلات بعد که یکمی فکر کردم با خودم گفتم ( به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سر انجام بد داشتیم) حالا ببینید عکسهائی که گرفتم و شما هم نظر بدین بگید چی فکر میکنید. این داستان همچنان ادامه دارد تا حالا توی خونه بود حالا توی وبلاگستان.

 

 

شما چی فکر میکنید؟