به یزدان که گر ما خرد داشتیم؛کجا این سر انجام بد داشتیم.

(این پست با اینکه کلی از حرفها رو نزدم ولی خیلی طولانی میشه اگه حوصله ندارین بی خیالش بشین ولی عکسهاش رو ببینید )

چند روزی میشه که تعمیرات خونمون رو شروع کردیم قصدش رو داشتیم اما وقتش رو نداشتیم.سعی میکنم کم اراجیف بگم و برم سر اصل مطلب.خلاصه ما خراب کردیم و خراب کردیم و خراب کردیم تا رسیدیم به حمام و توالت. خونمون تقریبا 60 یا 70 سالشه اگر اشتباه نکنم.
سقف حمام و دستشوئی که توی حیاط هست رو خراب کردن.از داخل سقف خونه لابلای آجر ها یک بسته ی پلاستیکی با کلی کاغذ داخلش پیدا شد که توش یه چیزای خیلی خیلی عجیب و غریبی نوشته شده بود.من خونه نبودم اما شب که اومدم خونه بهم گفتن گنج پیدا شده!!!فکرش رو بکنید یه خونه با این قدمت از توش یه همچین چیزی پیدا بشه اونم چطوری؟ بیش از 80 درصد کاغذ ها سالم مونده.
مادر بزرگم گفت اینا دعاست برای طلسم(!) نوشته شده و بخاطر اینه که ما اینهمه بد بختی کشیدیم و این همه مشکلات داشتیم… منو میگی؟ واااااااااااااای خدایا مامانی اینا فقط یه مشت کاغذه بیشتر ارزش تاریخی داره تا جادو جنبل.
نه پسر تو اعتقاد نداری من میدونم اینا خیلی خطرناک هستن اصلا شوخی بردار نیستا اصلا باهاشون شوخی نکن.! بعد از یک ربع ساعت پدر بزرگ هم وارد اتاق میشه و من خوشحال از اینکه یه نفر اومد که بتونه حرف من رو بزنه گفتم بابائی ببین مامانی چی میگه میگه اینا جادوئه باعث رنج و عذاب ما اینا بوده ( من موندم ما چه عذابی کشیدیم که اینا باعثش بودن؟ درسته یکمی مشکل داریم و داشتیم ولی همه ی خونواده ها دارن از این مشکلات ) بابائی: آره راست میگه اینا دعاست قدیما یه آدمای بودن دعا مینوشتن و یه سری کارا میکردن که از دسترس بقیه خارج بود.باید این دعا رو ببریم بندازیم توی رودخونه تا آب ببره و طلسم باطل بشه. کجا؟شمال.!!! یعنی شما میخواین برین شمال اینو بندازین تو آب؟بابا بنداز سطل آشغال کاغذ پاره ها رو. نه پسر بد بخت میشیم باید باطل بشه این طلسم ها.
منم که گوشم اصلا به این حرفا بدهکار نبود هی تیکه مینداختم. عمو رسید خونه البته از قبل دیده بود این کاغذا رو و ازشون عکس انداخته بود. همین طور که پدر بزرگم داشت توضیح میداد عموم به من یه نیم نگاهی انداخت و زیر زیرکی خندید. بعد که جمع ساکت شد گفت یعنی زندگی ما دست این چیزاست؟ بیخیال بابا اینا عتیقه ست همین.
در این هنگام بود که کسی که من فکر میکردم فرشته ی نجات هست زنگ زد. گوشی رو دیدم نوشته هادی. هادی یک جانور 120 کیلو گرمی به قطر یک درخت چنار 400 ساله هست که مربی کشتیه. تا گوشیو برداشتم زدم رو آیفون و گفتم هادی یه همچین اتفاقی افتاده تو چی میگی؟ گفت علیک سلام نمیگی من کار دارم باهات تماس گرفتم؟ خوب ببخشید حالا جواب منو بده من بعدا باهات حرف میزنم. یه کمی از جزئیات خونه پرسید و جائی که این چرندیات ازش پیدا شده بود و بعد از تجزیه تحلیل گفت شک نکنید خونتون جن داره اینا رو گذاشتن که جنا اذیتتون نکنن.!!!!! هادی؟ من گفتم تو یکی حداقل حرف میفهمی اینا چیه میگی اصلا کاری نداری خدافظ. الو الو وایسا کارت دارم…. زرت گوشی قطع شد.
مامانی گفت راست میگه ها چرا به فکر خودم نرسیــــد؟
بحث ها شروع شد و از اونا اصرار و از ما انکار منم گفتم اینا رو ولشون کن بذار یه چند تا عکس بندازم ازشون.
فردا رفتیم آموزشگاه و عکس ها بلوتوث شدن و هر کی اومد نظری داد و قصه ای از تجربیات جنگیری!!! پدر بزرگ و مادر بزرگش گفت منم بین بحثا یواشکی بلند شدم و این قوم خرافاتی رو به حال خودشون رها کردم تا به بحث ها ادامه بدن رفتم با خانوم تلفنی حرف زدم که این بحث به اونجا هم کشیده شد و اونم نظریات خودشو داد و ما هم موندیم معطل که بابا چرا 90 درصد ایرانی ها انقدر خرافاتی هستن؟
گذشت تا اینکه ما چند روزی بود میخواستیم بریم حموم و حموم نداشتیم من گفتم بریم خونه ی بابا اینا بریم حموم.رفتیم و اونا هم عمو سومیم رو دعوت کردن و ما هم بودیم و خلاصه سه تا خانواده دور هم جمع بودن،از اونجا که زن عموم (اکثر خانوم ها ایشون رو میشناسن چون توی تلویزیون و شبکه ی جام جم برنامه دارن اما نمیگم برنامه ی چی 😉 ) یه رفیق داره که خیلی توی بند این چیزاست و میگن تو خونش جن داره و با اجنه رفت و آمد داره گفتن به اونم بگن که این طلسم رو ببره اونجا و باطل کنه.زن عموم هم تعریف کرد که محبوبه خانوم زن داداشش یه جادو توی کشوی خونش پیدا کرده هفت تیکه!!! دور اون جادو چند تا تار مو بود که با نخ گره داده شده بود. وقتی بردن پیش اون خانوم که جن داره گفت کسی از خونوادتون چیزیش نشده؟این خیلی طلسم خطرناکیه ها؟ کی پیداش کردین؟ ای بابا زن عمو تو دیگه چرا؟ خلاصه دختر عمو جان هم که فکر میکردیم یه آدم نیمه محترم (با مسئولیت های محدود) هست هم میگفت اینا واقعیت داره و این چیزا اصلا شوخی بردار نیست. ما موندیم و حوضمون.
چند شب پیشم شلنگ حموم پاره شد و نصف شبی آب راه افتاد توی حموم اونجا هم مثل مخروبه ها شده تاریک و بدون برق همش هم خرابه و در و دیوار نداره.ما هم با این ابهت بلند شدیم نصف شب ساعت 1 رفتیم پائین فلکه ی آب رو بستیم و توی اون حموم جن زده !!! مشغول بستن شلنگ شدیم. گوشی هم طبق معمول توی جیبم بود که هادی زنگ زد. راستش وقتی ویبره رفت و صدای ایش ویل( ایش ویل یکی از آهنگ های بلک متال هست که خیلی ترسناکه از رم اشتاینه این آهنگ و در حال حاضر زنگ خور گوشیه بنده) بلند شد من نیم متر پریدم هوا از ترس توی همون یه لحظه گفتم جنا اومدن. نمیدونید چقدر خندیدم وقتی فهمیدم گوشیمه کلا زندگی رو داشت یادم میرفت. هادی گفت کجائی؟ گفتم توی حموم جن زده تا اینو گفتم مرد از خنده منم پارکم دارم درس میخونم!!! این موقع شب؟حالا چیکار داری؟هیچی میخواستم ببینم در چه حالی؟ هیچی منم دارم شلنگ میبندم. هادی:مواظب باش جنی نشی!!! من جنی نشم؟ جنا باید مواظب باشن نویدی نشن. هادی:آره وقتی از وسط دو تیکت کردن میفهمی.
خلاصه اون شب هم گذشت و ما هیچ ندیدیم که ندیدیم نه جن دیدیم نه پری نه شیطان نه از این خزئبلات بعد که یکمی فکر کردم با خودم گفتم ( به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سر انجام بد داشتیم) حالا ببینید عکسهائی که گرفتم و شما هم نظر بدین بگید چی فکر میکنید. این داستان همچنان ادامه دارد تا حالا توی خونه بود حالا توی وبلاگستان.

 

 

شما چی فکر میکنید؟

7 پاسخ

  1. فورکلارنده عزیز و محترم سلام

    عرض کنم خدمت شما که من اگر جای شما بودم (جسارتا البته) یا اصل این ها را برمی داشتم می بردم دانشگاهی جائی نشان یک متخصص اسناد قدیمی می دادم یا از اینها عکس های بسیار با کیفیت بالا می گرفتم و باز با متخصصان فن مطرح شان می کردم.

    فرض کنیم اینها همان قبیل جادو جمبل یا برعکس باطل السحر باشند (فرض است فقط). برای یک متخصص امور تاریخی حتی همین که مردمان فلان دوران (چه دور چه معاصر) به چه چیزهائی اعتقاد داشته اند و چه کار کرده اند در قبال این اعتقادات شان بحث ارزشمندی است. حتما حتما با آدمی که در زمینه شناخت اسناد قدیمی مدارک و مدارج علمی دارد در این مورد مشورت کنید.

    و اما اینکه چرا خلق الله به این خرافات اعتقاد دارند باید عرض کنم دلائل زیادی دارد یکی از آنها که بنظر من از همه قوی تر است «نبود تفکر علمی در ذهنیت جامعه» است. تا وقتی که من (نوعی) متوجه نباشم که چه سیستم (ها) ئی در جهان دست در دست هم دارند کار می کنند تا مثلا من و شما جاذبه داشته باشیم و گندم مان سبز بشود و بیماری مان شفا یابد نخواهم توانست به درک درستی از محیط اطرافم برسم و این عدم شناخت باعث این می شود که خلاء مربوطه را با خرافات پر کنم.

    متاسفانه بخش های بزرگی از جامعه ما (و بسیاری جوامع دیگر) با نگاه علمی و منطقی به پدیده های جهان بیگانه هستند و سعی می کنند این عدم شناخت خود را با سر هم کردن داستان از جن و پری جبران کنند. البته منظورم توهین به اقوام شریف شما نبود و نیست، ما همه تا حدی کم یا زیاد درگیر چنین مسئله ای هستیم.

    نگران هیچ چیز نباشید. کاغذها را به یک مختصص علم تاریخ نشان بدهید و نظر او را بخواهید. زیاد هم با مردم اطراف تان بحث نکنید که اعصاب تان سر پیری می شود مثل اعصاب من پیرمرد! من اگر جای شما بودم (باز هم جسارتا البته) سعی می کردم طرز نگرش علمی را در میان اطرافیانم جا بیاندازم. خرافات خودبخود از پنجره فراری خواهند شد همین که علم از در وارد شود.

    جان کلام همین است که خودتان در آن بیت تیتر مطلب آورده اید:
    به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم.

    قضیه سر همان «خرد» است. درست تشخیصش داده اید.

    با تشکر و تقدیم احترام فراوان
    محمد.
    ————————————————————————————————————————
    فورکلارنده:محمد عزیز دورد به شما از راهنمائیت خیلی سپاسگزارم والا فعلا که این جادو جنبل ها !!! در دست خانواده ی خرافاتی و کوته بین ماست و می خوان به دعا نویس نشونش بدن. ولی به محض اینکه کارشون با این کاغذها تموم بشه اولین کاری که میکنم همینه که اونا رو نشون یه متخصص بدم شاید ارزش مادی نداشته باشن و من هم دنبال ارزش مادی اونها نیستم اما ارزش علمی و تاریخی دارن و به قول شما به تاریخ دان ها و متخصصین فن کمک بسیاری خواهد کرد. باز هم ازت ممنونم دوست عزیزم.

  2. سلام

    فورکلارنده جان متاسفانه از این قبیل خرافات و اعتقادات
    در بین مردم کم نداریم.
    کوچیک که بودیم تو محل همیشه صحبت جن بود .
    بچه محلها (چندتاشون) از قول بزرگتراشون داستان دیدن جن یا ارتباط با اون رو تعریف می کردن.
    ولی من وقتی مثلا از مادر بزرگم سوال می کردم اون می گفت این چیزا وجود نداره ومی گفت من که ندیدم.

    من با مردم عادی کاری ندارم .
    ولی همانطور که دین و تبلیغ آن برای گروهی به عنوان منبع درآمد می باشد. خرافه پرستی و گسترش آن نیز از این امر جدا نسیت.
    در میان مردم ساده بدون کمترین فکر وتحلیلی به آنها (دین و برادر کوچکش خرافات) روی می آورند.

    خبر از اول
    ————————————————————————————————————————
    فورکلارنده:سلام آق وحید گل. میدونی چیه؟ حرف دل منو زدی. همه آتیشا از زیر این دین و بقیه ی مزخرفات این شکلی بلند میشه ولی خیال کردن. خانواده ی ما یعنی نصل بعدیمون بعد از پدر بزرگ و مادر بزرگم دیگه اجازه نمیدیم این خزئبلات وارد نسل های بعدی بشه و کلک دین و خرافات و جن و پری و دعا و طلسم و جادو رو همینجا میکنیم میره پی کارش.
    خوشحال شدم سر زدی بازم از این کارا بکن.

  3. سلام،
    کتاب «کلثوم ننه» اثر آقا جمال خراسانی رو بخون:
    http://www.farsiebook.com/ebook/6015.htm

    در مقدمه این کتاب از قلم صادق هدایت آمده:

    خرافات هم مانند همه گونه عقاید و افکار زندگی بخصوص دارد، گاهی بوجود می‌آید و جانشین خرافات دیگر می‌شود و زمانی هم از بین می‌رود. ترقی علوم، افکار و زمان به این کار خیلی کمک می‌کند. یا اتفاق می‌افتد که یک دسته از آن‌ها را از بین می‌برد در صورتی که یک دسته خیلی سخت‌تر جای آن‌ها می‌آورد. البته اگر آن‌ها را به حال خود بگذارند جنبه‌ی الوهیت خود را تا دیر زمانی نگهمیدارد چون مردم عوام ان‌ها را مانند مکاشفات و وحی‌الهی دانسته به یکدیگر انتقال می‌دهند.

    ——————————————————————————————————————————-
    فورکلارنده:وریتگونه ی عزیز درود به شما. با نظر هدایت موافقم چون چیزی رو گفته که ما داریم به عینه اونو مشاهده میکنیم و غیر قابل انکاره ولی گاهی وقتا مثل این موردی که برای بنده پیش اومده دیگه صبر و حوصله ی آدم تموم میشه و اعصابش میریزه به هم تنها کاری که میشه کرد اینه که از انتقال این خرافات به نسل های بعدی جلوگیری کرد. پدرم اجازه نمیده یکی از این حرفها ی خرافی رو خواهر کوچیکم بشنوه و ازشون بترسه یا باورشون کنه از الان داره سعی میکنه که نسل بعدیش رو بدون این چیزها بار بیاره یعنی همون کاری که با من کرد وقتی برای اولین بار خواهر 3 ساله ی من گفت هیولا ما خودمون رو زدیم به اون راه که یعنی هیولا چیه؟ چه شکلیه؟خوردنیه؟ اونم به کلی بعد از چند وقت همه چیز رو فراموش کرد پس بهترین کار اینه که این خرافات به نسل بعدی انتقال پیدا نکنه.
    ممنون از نظرت.

  4. سلام
    من يه نظري دارم ميدوني چيه
    پسر تو آخر سينمايي
    ———————————————————————————————————————-
    فورکلارنده:به به بــــــــــــــــــه عمو سامورائی خودمون. نیستی آقا کجائی؟ دیگه چه کنیم دیگه کمال همنشین در ما هم اثر کرده از بس با شما بزرگان سینما نشست و بر خواست کردیم ما هم شدیم فیلم. عموئی تا یادم نرفته بهت بگم که برات خبرای خوبی دارم. فردا دارم میرم پیش گروه hegza heneron باهاشون جلسه دارم. در مورد موسیقی متن اون فیلمه سعی میکنم دست پر برگردم پیشت. راستی اینم بگم که خودمم دوباره دارم کار موسیقی رو شروع میکنم میخوام گیتارم رو عوض کنم و شروع کنم از اول یعنی کارهای بعدی رو سعی میشه خودم موسیقیش رو کار کنم خوبه؟ آقا فیلمنامه و موسیقی از من کارگردانی و بقیه ی کارا از شما چطوره؟فردا (یکشنبه) شاید بهت زنگ زدم و باهات صحبت کردم.

  5. چند نمونه از احکام خمینی برگرفته از رساله خمینی قسمت دوم بروزم

  6. سلام فورکلارنده عزیز ما همیشه به یاد شما هستیم راستی راجع به این پستت باید بگم به شخصه یک سر سوزن به این دعا بازیها و اینا اعتقاد ندارم
    ——————————————————————————————————————
    فورکلارنده:سلام مهران جان ممنون از لطف شما. خوبه که اعتقاد ندارید. شما هم سعی کنید این خرافات به نسل های آینده انتقال پیدا نکنه.

  7. NAZANIN 70 SAL PISH PLASTIC HANOOZ SAKHTEH NASHODEH BOOD
    SHAYAG JEEN KHANEHE SHOMA AZ ZAMAN GOZASHT VA AN RA BARAYE HEFZA JADOOGARI ASH BARDASHT

بیان دیدگاه